حنا كوچولوي ماحنا كوچولوي ما، تا این لحظه: 10 سال و 19 روز سن داره

حنا،قشنگ ترين بهانه ي زندگي ما

با ارزش تر ازتو، توهستی که عشقت در قلبم غوغا به پا کرده

 

قدم به قدم باتو،لحظه به لحظه در فکر تو ،عطر داشتنت،

 

 ماندن خاطره هایی که مرور کردن آن در آینده ای نزدیک دلها را شادمیکند

 

و رسیده ام به تویی که آمدنت رویایی بوده در گذشته هایم

 

و رسیده ام به تویی که در کنار تو بودن عاشقانه ترین لحظه های زندگی ام است

 

پایانی ندارد زندگی ام با تو

 

آغاز دوباره ایست فردا در کنار تو

 

فردایی که در آن دیروز را فراموش نمیکنم

 

آنگاه که با توام هیچ روزی را فراموش نمیکنم٠

 

 

6 ماهگیت مبارک حنای من

سلام دختر ماه پیشونی من؛ 6 ماهگیت مبارک گل همیشه بهارم.الان ساعت 1:25 شب و تا 6:18 صبح حدود چند ساعتی مونده که ششمین ماه زندگیت تموم بشه و نیم ساله بشی گل من.باورم نمیشه 6 ماه که تو رو دارم.....چقدر کنار تو خوشبختم حنا....تو تمام زندگی من شدی، نمیدونم چه جوری قبل از تو زندگی میکردم ؟ فقط اینو بدون که این 6 ماه با تو از بهترین روزای عمرمو گذروندم.تو زندگی منو بابایی رو قشنگ تر کردی  به خاطرهر روزی که با تو و کنار تو میگذرونیم از خدا سپاسگذارم.  حنای خوشگلم، صبح باید بریم واکسن 6 ماهگیتو بزنی.میدونم اذیت میشی نفس مامان.ولی دیگه از واکسن خبری نیست تا 1 سالگیت. عشق مامان دختر قوی و شجاعی باشیااااا.مثل دوره های قبل. از خدا میخوام ...
12 مهر 1393

تولد 30 سالگی بابایی

سلام دختر ماه من.دردونه ی من، حنای قشنگم؛ امروز تولد 30 سالگی بابایی بود.دلم میخواست میتونستم یه جشن کوچولو براش بگیرم ولی با وجود حنا ی گلم که همه ی وقتم رو به خودش اختصاص داده باز شرمنده ی همسر خوبم شدم انشالله بتونم سال بعد جبران کنم.حنای ناز من، پارسال همین موقع تو، توی دلم بودی و امسال 3 تایی با هم و کنار همیم. کادوی تولد بابایی هم ادکلن مورد علاقه ش بود....از طرف حنا خانوم و مامان ساناز که خدارو شکر خیلی خوشش اومد  همسر مهربونم ، عشق من تولدت مبارک، برات آرزوی سلامتی و تندرستی و عمر طولانی میکنم و از خدا میخوام که تا ابد همینطور عاشقانه کنار هم باشیم و از زندگی باهم و در کنار حنای نازمون لذت ببریم.عباسم تا ابد عاشقانه دوست دا...
9 مهر 1393

روزت مبارک حنای من

عاشقم... آنقدر که شک دارم در گوشم، به جای اذان نام تو را خوانده اند.... روزت مبارک دختر یکی یه دونه ی من.حنای من ، تو تمام هستی منی.با تمام وجودم دوستت دارم و لحظه های داشتنت رو شکر میکنم.دختر زیبای من امروز رو بهت تبریک میگم و از ته دل آرزو میکنم که همون دختری باشی که مامان و بابا همیشه آرزوشو دارن و باعث افتخار منو بابایی بشی . حنای من، گل خوشبوی من، ستاره ی درخشان زندگی من، من با داشتن تو خوشبخت ترین مادر روی زمینم. خدایا شکرت..... ...
6 شهريور 1393

اولین غلت زدن دخترم

سلام حنای یکی یه دونه ی من.مامانی امروز برای اولین بار غلت زدی .حدود 1 هفته ای میشه که هروقت میذارمت زمین که پوشکتو عوض کنم زود به پهلو میچرخی. بیشترم به سمت چپ تمایل داری.تا امروز صبح  بعد از شیر خوردن میخواستم پوشکتو عوض کنم که همش تقلا میکردی که بر گردی به پهلو،تو یه چشم به هم زدن غلت زدی و رو شکمت خوابیدی.ولی هنوز نمیتونی دستتو از زیر شکمت بکشی بیرون .تازه امروز بر عکس همیشه که از روی شکم خوابیدن بدت میومد یه کم تو همون وضعیت موندی و اصرار داشتی سرتو بگیری بالا و همه جارو نگاه کنی.آفرین دختر خوشگل مامان.این اولین تلاشهای تو واسه حرکت کردن منو بی نهایت ذوق زده کرد و از خوشحالی گریه ام گرفته بود.فوری زنگ زدم به بابایی و بهش خبر اولی...
28 مرداد 1393

چهار ماهگی حنای من

سلام عشق مامان و بابا.دختر خوشگل من ، حنای نازم امروز چهار ماهه شدی و واکسن 4 ماهگیتم زدی.آفرین دختر کوچولوی شجاع من .موقع واکسن زدنت بابایی پاهاتو گرفته بود و من چشمامو بسته بودم چون اصلا" طاقت ندارم کوچکترین ناراحتیتو ببینم . یه جیغ کشیدی و یه کم گریه کردی و زود آروم شدی  تا خونه تو بغلم خوابیدی.دختر نازم ، حنای زیبای من،این اولین  تجربه های زندگیته .اولینهای دنیا برای تو.....زندگی همینه. ..گاهی پر از سختی و تلخی...گاهی پر از شادی و شیرینی.از خدا میخوام زندگیت همیشه پر از شادی باشه و آنقدر قوی و شجاع باشی که اگه یه روز به سختی و مشکلات زندگی برخورد کردی بتونی از پسش بر بیای.دخترم اینو بدون که منو بابایی همیشه مثل کوه پشتتیم و تو...
12 مرداد 1393

حنای 3 ماه ی من

سلام سنجاب کوچولوی من.اینروزا انقدر ناز و با مزه شدی که بنر صدات میزنیم.روز به روز داری خوشگلتر میشی عشق مامان.ببخش که دیر به دیر وبلاگتو آپ میکنم گلم آخه اصلا" وقت نمیکنم. تمام وقتم صرف مراقبت از تو میشه عشق من.خیلی نگران وزنت بودم ک خدا رو شکر داری عالی وزن میگیری .تو 3 ماه و 5روزگیت بردمت مرکز بهداشت برای وزن ک خدا رو شکر 5 کیلو شدی و وزن گیریت طبیعیه دختر خوشگلم.از حال این روزا مون بگم که یه کم خسته م و بعضی وقتا حسابی انرژی کم میارم مخصوصا" وقتایی ک بد قلقی میکنی و یا وقتایی ک خوب شیر نمیخوری و مدام گریه میکنی و منم اصلا"سر در نمیارم که چته؟! این موقع ها خودمم باهات گریه میکنم و بابایی از دست جفتمون کلافه میشه😂😄☺.خیلی دلم واسه بابایی می...
24 تير 1393

چهل روزگی حنا خانوم

عشق کوچولوی من، امروز منو بابایی برای اولین بار حمومت کردیم (حموم چهل روزگی)،البته با 3 روز تأخیر،مبارکت باشه دختر گلم،انشاالله همیشه سالم و تندرست باشی نفسی من و بابا عباس.دوست داریم حنای یکی یدونه ی ما.تو تمام هستی مامان ساناز و بابا عباس هستی.
23 ارديبهشت 1393

عکسای حنا خانوم (یک ماهگی)

الاهی فدای غنچه ی لبات بشم گل یکی یه دونه ی من نانازی من،میمیرم برااااااااااااااااااااااااااااااات دختر خوشگلم ،توی nicu،یک روزگیش قربون مدل خوابیدنت بشم من،نفسی من خوشگل خانوم من،عاشقتم. ت تپلی من.....بخورمت....   ...
23 ارديبهشت 1393

روزای سخت توی بیمارستان و بدنیا اومدن حنا ی نازم

سلام دختر نازم،کوچولوی معصوم من،امروز 28 روزه شدی عشق من، 18 روزه که آوردیمت خونه.10 روز تو NICU بستری بودی،اون روزای سخت واسه مامان و بابا مثل صد سال گذشت،دیدن دستای خوشگلت که به سرم وصل بود و اون لحظه هایی که مجبور بودیم از NICU بیایم بیرون و اجازه نداشتیم بیشتر پیشت بمونیم و دیدن بدن کوچولوت زیر دستگاه فوتو،برامون به بدترین خاطره ی زندگیمون تبدیل شد،از خدا میخوایم که دیگه هیچوقت منو بابایی رو اینطوری امتحان نکنه ،چون اصلا" طاقت ناراحتیتو نداریم دیگه...از 5 بهمن که به خاطر باز شدن دهانه ی رحمم و کوتاه شدن طول سرویکس، توی بیمارستان بستری شدم تا 22 فروردین که با هم اومدیم خونه روزای سختی رو گذروندیم، 78روز ....خدایا چه روزایی بود؟ اصل...
9 ارديبهشت 1393