حنا كوچولوي ماحنا كوچولوي ما، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره

حنا،قشنگ ترين بهانه ي زندگي ما

عکسای حنا خانوم (یک ماهگی)

الاهی فدای غنچه ی لبات بشم گل یکی یه دونه ی من نانازی من،میمیرم برااااااااااااااااااااااااااااااات دختر خوشگلم ،توی nicu،یک روزگیش قربون مدل خوابیدنت بشم من،نفسی من خوشگل خانوم من،عاشقتم. ت تپلی من.....بخورمت....   ...
23 ارديبهشت 1393

روزای سخت توی بیمارستان و بدنیا اومدن حنا ی نازم

سلام دختر نازم،کوچولوی معصوم من،امروز 28 روزه شدی عشق من، 18 روزه که آوردیمت خونه.10 روز تو NICU بستری بودی،اون روزای سخت واسه مامان و بابا مثل صد سال گذشت،دیدن دستای خوشگلت که به سرم وصل بود و اون لحظه هایی که مجبور بودیم از NICU بیایم بیرون و اجازه نداشتیم بیشتر پیشت بمونیم و دیدن بدن کوچولوت زیر دستگاه فوتو،برامون به بدترین خاطره ی زندگیمون تبدیل شد،از خدا میخوایم که دیگه هیچوقت منو بابایی رو اینطوری امتحان نکنه ،چون اصلا" طاقت ناراحتیتو نداریم دیگه...از 5 بهمن که به خاطر باز شدن دهانه ی رحمم و کوتاه شدن طول سرویکس، توی بیمارستان بستری شدم تا 22 فروردین که با هم اومدیم خونه روزای سختی رو گذروندیم، 78روز ....خدایا چه روزایی بود؟ اصل...
9 ارديبهشت 1393

دخترم ، حنای خوشگلم، دلتنگتم.

سلام دختر خوشگلم، عشق ابدی مامان،، دلم خیلی برات تنگ شده، دارم دیوونه میشم، الان تنهایی  داری چیکار میکنی..؟ نمیدونم خوابی یا بیدار؟ شیرتو خوردی؟ الهی من بمیرم برات، بمیرم و تورو تو اون حال نبینم، منو ببخش دخترم، نتونستم ازت خوب مراقبت کنم، دلم داره از جاش کنده میشه، خدایا تورو به بزرگیت قسم میدم دخترم رو صحیح سالم بهم برگردون.نفس مامان یکی  دو ساعت پیش  کنارت بودم ، چقدر ناز خوابیده بودی؟ الاهی پیش مرگت بشم من، وقتی  پیشت نیستم فقط یه مرده متحرکم،تو تمام زندگی منی، جز تو هیچی از دنیا نمیخوام، تورو به دستای خدا سپردم، از خودش سلامتیتو میخوام، خدایای خوبم حنای منو صحیح وسالم بهم برگردون.   ...
15 فروردين 1393

روزی که جنسیتت رو فهمیدیم

سلام عشق مامان و بابا. 24 دی(بیست هفته و 1 روزگی) وقت دکتر داشتم هم واسه تعیین جنسیت هم جواب آزمایش مرحله دوم غربالگری رو باید میبردم دکتر ببینه. ساعت 2 بابایی از سر کار اومد خونه که بریم. عمه زینب هم باهامون بود. وای که چقدر منتظر شدیم آخه دکتر خیلی دیر اومد  هم من هم بابایی خیلی استرس داشتیم و مدام زیر لب دعا میخوندیم.حدود ساعت 6 نوبت من شد از خستگی و کمر درد داشتم میمردم دکتر جواب آزمایشو دید وگفت همه چیز عالیه خدارو شکر کردم وخیالم راحت شد.خلاصه رفتم روتخت دراز کشیدم و دکتر هم شروع کرد به سونوگرافی و ازم پرسید :دختر دوست داری یا پسر؟ منم گفتم فقط سلامتیشو میخوام.  که دکتر گفت مبارکه بچه ات یه دختر خوشگله. بعد صدای قلب کوچولوتو...
27 دی 1392

از عمل سرکلاز تا دومین تست سلامت جنین

سلام تمام هستی من،منو به خاطر تنبلیم ببخش گلم که نتونستم زودتر اتفاقهای این چند وقت رو برات بنویسم،آخه یه کم حالم بد بود و بعدشم که امتحاناتم شروع شد و اصلا" وقت نداشتم. گل ناز مامان و بابا،هفتم آذر 1392 ساعت 6:45 صبح با بابایی و مامان جون(مامان بابایی) رفتیم که عمل کنم،خیلی استرس داشتم آخه اولین باری بود که داشتم میرفتم اتاق عمل،ولی بیشتر از خودم دلواپس تو گل خوشبوی زندگیم بودم  چون روز قبل که جواب تست سلامت جنین رو بردم به دکتر نشون بدم منشی دکتر تست و ازم گرفت و بعد از اینکه به دکتر نشون داد برام آورد و گفت همه چیز نرماله ولی خودم نتونستم با دکتر صحبت کنم که خیالم راحت شه. خلاصه روز عمل خودم با دکتر حرف زدم و آروم شدم،اون رو...
22 دی 1392

چند تا عکس یادگاری دیگه

این پیشونی بندو بابایی شب عاشورا (سال 92) به نیت سلامتیت گرفت عزیزم   این قلک رو منو بابایی اولین روز بعد از عروسیمون واست گرفتیم.تا وقتی که به دنیا اومدی 3 تایی با هم بشکونیمش. ...
14 آذر 1392

چند تا عکس یادگاری

این لباس خوشگل ماله بچه گی های باباییه.ببین چقدر کوچولو بود اینم لباسیه که عمو اکبر تو عید سال 91 رفته بود مکه از اونجا برات سوغاتی آورده.ایشاالله به سلامتی تنت کنم عشقممممممممممم <3 ...
14 آذر 1392